السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...
سلام امام رضای من...سلام تنها امید زنده بودن و زندگی کردن کفتر ایوون طلا...
امشب بغض عجیبی توی گلومه...نمیدونم...شاید احساس میکنم هیچوقت اینجوری دلتنگت نبودم...
نمیدونم چی شد که پنج سال پیش یهو صاحب خونه ی قلبم شدی و اینجوری مجنونت شدم...
نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم...آقای مهربونیها..همه ی زندیگیمو مدیونتم..
چطوری بابت چیزایی که بهم دادی تشکر کنم...
آخ که ایکاش میشد سرم و بذارم رو پاهات و حسابی گریه کنم...
امام رضای من؟ازینکه زنداداشهای گلی مثل نگین و حدیث رو بهم دادی ازت ممنوووووووونم..
هیچوقت یادم نمیره چطوری با اشک به گنبدخوشگلت زل زده بودم و واسه ازدواج و خوشبختی
داداش رضا دعا میکردم..
و حالا احساس میکنم نگین فرشته ایه که خودت سر راهمون قرار دادی وبلافاصله بعد برگشتنم وصلت
سرگرفت و داداش رضا هم سرو سامون گرفت..
حدیث زنداداش بزرگمم که اوج مهربونی و خوبیه..هروقت کنارمه احساس آرامش دارم...
امام رضا...ممنووووووووووووووونتم...
آخ که بدجور دلم هواتو کرده..آقای مهربونیها...اشکای کفترتو میبینی..
میبینی چقدر دلتنگته...بیقراریهاشو میبینی؟؟؟
دلم واسه حرمت یه ذره شده....
امام رضا؟چندروزه از درس خوندن جداشدم..نمیدونم چرا انقد زود خسته میشم و جا میزنم..
دوسه روزه دلم هوای گلزارو مزار احمدرضاروکرده...
دلم میخواد برم و اونجا و انرژی دوباره بگیرم واسه درس خوندن..اما هنوز دعوتم نکرده که برم پیشش..
توروجوادت نذار زحمتام به هدر بره و نیمه ی راه همه چی رو رها کنم...
کمکم کن با همون انرژی و انگیزه ی قبلی درس بخونم...
پنج شنبه روز عرفس...اما امام رضا؟اونروز کفترت تاغروب دانشگاس...
بخدا دق میکنم اگه عرفه نرم...
آقای مهربونیها...خودت یه کاری کن سعادت عرفه رفتن نصیبم بشه...
بخدادلم بدجور بیقرارته...
دلم پر میزنه واسه اون شبی که داشتم بار میبستم که بیام پیشت...
یادش بخیر...امام رضا؟یعنی باز زندم؟یعنی باز میتونم اونروزو ببینم؟یعنی...
یادته قول دادی دوریمون طول نکشه؟
یادته لحظه خدافظی چطور آرومم کردی؟بخدا دیگه طاقت دوریتو ندارم...دیگه نمیتونم آقا...
کاش فاصلم تا مشهدت کم بوداونوقت....
آهااااااااااااااااااااااای مشهدیا....قدر مجاور بودن با آقارو بدونین...
آخ که باز دلم لرزید..خووووووووووش بحال مشهدیا...
امام رضا؟حالا که انقد ازت دورم میشه به خوابم بیای؟میشه آرومم کنی؟
دیگه اشکام نمیذارن تایپ کنم...
اما بذار این شعرو که خییییلی دوسشدارم وبنویسموبرم..
عشق اول و آخر من...سایه ی تو رو سر من ...
ای همه ی باورمن...تو پناهم باش.........
باتمووووووووووووووم وجود دوست دارم..
ادرکنی مولا..