سلام آقای خوبیها..اگه اجازه بدی امشب اومدم اینجا را جع به یه شهید عزیز حرف بزنم..
شهید احمدرضا احدی رتبه یک کنکور پزشکی سال ۶۵..
آهای اوناییکه اولین باره اسم این شهید و میشنوین.بخدا احمدرضا تکه تو دنیا..
بهتون توصیه میکنم حتما کتاب حرمان هور رو ازین شهیدو بخونید مخصوصا قسمت نا معادله..
سلام احمدرضا..ببخش که انقدر خودمونی حرف میزنم ..ازاولش یاد گرفتیم با هات راحت حرف بزنیم..
دلم برات تنگ شده احمدرضا..دلم خیییییییییلی تنگ شده..واسه روزاییکه شب و روزمون باتوبود..
امروز بعد مدت ها با آبجی بیرون رفتم..همینطور که قدم میزدیم آبجی پرسید حالا کجابریم؟
منم یهو به ذهنم رسید و گفتم گلزار..انگار خودت دعوتمون کردی..
کلی از خاطراتمون تداعی شد..آبجی همون کسی بود که برا اولین بار منو با تو آشناکرد..
یادش بخیر..چه دورانی داشتیم..زندگی هممون با شناختن تو عوض شد..
دلم برا اونموقع ها تنگ شده..واسه وقت هایی که هممون جملات حرمان و از حفظ بودیم و هرجا که
میرفتیم حرمان تو کیفمون بود و هروز صبح قبل کلاس دست جمعی میومدیم گلزار..
بچه هایی که تا اون موقع با مانتوی کوتاه و ناخن های لاک زده و یه عالمه آرایش بیرون میومدن
بعد از آشنایی با تو هنوزم که هنوزه وقتی میبینمشون حجابشون کامله..
امشب شماره کسی رو گوشیم افتاد که همشهریم نبود..اما تورو خوب میشناخت..
یه دختر سنندجی که یه شب خواب میبینه توی یه بیابون بزرگ گیر افتاده و یه شهید دستشو میگیره و
نجاتش میده..بعد که کتاب حرمان و میبینه از روی عکست میفهمه که اون شهید تو بودی..
و بعد زندگیش کلا تغییر میکنه و ازونموقع اس که عاشقت میشه..
راستشو بخوای بهش حسودیم شد..
اون اصلاتورو نمیشناخت اما تو دستشو گرفتی..میشه دست منم بگیری؟؟؟
آخه تو چیکار کردی با دل ما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هنوزم که هنوزه هروقت دلم از غصه ها میگیره میام گلزار و آروم میشم..
هیچوقت دست خالی ردم نکردی...
درسته هیچوقت نتونستم اونطور که باید راهتو ادامه بدم...
درسته هیچوقت نتونستم اونطور که میخای باشم..
اما تا هروقت که زندم و نفس میکشم دوست دارم و الگوی بزرگ زندگیم تویی و بس..
بعد از معشوقم امام رضا تو تنها کسی هستی که آرومم میکنی..
ممنون که امشبم آرومم کردی...
تورو جان مادرت دست منم بگیر..
بذار چند جمله از جملات پایانی کتابت رو که خیلی دوسش دارم و بنویسم و بعد برم..
"دیگر نمیخواهم زنده بمانم..من محتاج نیست شدنم..من محتاج تو ام خدایا..
بگو ببارد باران!که کویر شوره زاره قلبم مدت هاست که سترون مانده است..من دیگر طاقت
دوری از باران را ندارم..
خدایا!دوستدارم تنهای تنها بیایم..به دور از هر کثرتی..
دوستدارم گمنام گمنام بیایم...دور ازهر هویتی..
خدایا!اگر بگوی لیاقت نداری خواهم گفت لیاقت کدامیک از الطافت را داشته ام!!خدایا...
دوست دارم سوختن را.فنا شدن را.ازهمه جا جاری شدن .به سوی کمال انقطاع روان شدن.."
والسلام..
پی نوشت:وصیت نامه این شهید فقط یه جمله اس:نگذارید حرف امام زمین بماند..همین..
هرکس دوسداشت اطلاعات بیشتری راجع به این شهید کسب کنه میتونه اسمش رو توی نت سرچ کنه
گزیده ای از خاطرات و دست نوشته هاو عکس هاش توی نت هست اگرم سوالی بود خودم درخدمتم..
آشنایی من با ایشون کلا زندگیمو عوض کرد امیدوارم با آشنا کردن شما با این شهید عزیز سهم
کوچیکی در ادامه دادن راهش داشته باشم.. برای شادی روحش صلوات..